کلبه وحشت قسمت 9

استاد داد زد صبر کن یکدفعه به خودم اومدم شمیر رو رها کردم و با صدای بلندی به زمین افتادو محو شد من نفس نفس زنان به استاد نایت خیره شده بودم

اوکه متوجه حال من شده بود با اشاره ای صندلی ای را جلو اورد و گفت بنشین بعد دستش را مشت کرد و باز کرد یک تخته سنگ از زمین بالا امد و با اشاره

او لیوان نوشیدنی ظاهر شد نوشیدنی رو خوردم کمی ارام شدم دستش رو رو شونم گذاشت و گفت عالی بود و لبخند زد ادامه داد عجله کن وقت کم هست

گفت لیوان نوشیدنی که در دست داری رو بشکن با نگاهت بالاخره حرف زدم گفتم نمیتونم با صدای بلندی گفت گفت انجامش بده میتونی به لیوان خیره

شدم ارام ارام لبه اش ترک برداشت و شکست گفت دیدی به تو گفته بودم حالا بلند شو باید بیرون بریم تا تمریناتت رو ادامه بدی بلند شدم و راه افتادم به

بیرون از انجا رفتیم انجا یک زمین صاف چمن کاری شده بود تا چشم کار میکرد گیاهی جز علف دیده نمیشد یک دانه گیاه رو ظاهر کرد و روی زمین انداخت و با

نگاهش خاک را روی ان کشید بعد  دو دستش را به هم کوبید وو ان را در مقابل صورتش اورد و بین انها فوت کرد گفت حالا نوبت تو هست تمام این منطقه پر از

دانه های گیاهان هست کاری کن انها رشد کنند و اینجارو مثل جنگل کنند ایندفعه چیزی نگفتم دستانم را چن بار بالا و پایین کردم نگیاهان خاک رو شکافتند

خودم هم نمیدونم از کجا این کار ها رو بلد بودم ولی احساس درونم میگفت باید این کارو کنم چند ثانیه بعد ان زمین صاف  و بدون یک گیاه تبدیل به جنگلی

پهناور شد

 

 

 

این داستان ادامه دارد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:, | 15:8 | نویسنده : محمد | [ ]