کلبه وحشت قسمت 6

آن مرد گفت سالها پیش زمانی که تو هنوز اینجا بودی صلح هنوز برقرار بود ولی با رفتن تو به دنیای ادم ها اینجا متحول شده آن زمان رو یادت میاد با تعجب گفتمنه گفت اشکالی ندارد برای تو  تعریف میکنم  حرفش را قطع کرد و گفت خدمتکار یک لیوان نوشیدنی برای مهمان عزیزمان بیار گفتم ممنون نمیخوام گفت یک لیوان بخوری عاشقش میشی و من هم واسه احترام قبول کردم نگهبان در زد و وارد شد لیوان را درون سینی گذاشته بود لیوان را برداشتم و تشکر کردم و لیوان را روی میز کنار دستم گذاشتم و منتظر شنیدن داستان شدم گفت خیلی خب حالا که اینقدر مشتاقی داستان را تعریف میکنم چون وقت کمی داریم سریع تر میگم حدود هفت قرن پیش تو در این شهر به دنیا اومدی اما مثل ما زندگی نمیکردی عقاید خودت رو داشتی و با ما مخالف بودی مثلا زمانی که ما خواستیم با حملع به دنیای ارواح جواهراتی رو به دست بیاریم تو مانع شدی حدود صد سال زندگی کردی تا به سن جانی رسیدی ان موقع متوجه قدرت های بی نظیر تو شدیم تو میتونی ناپدید بشی پرواز کنی تبدیل بشی اتش بزنی یخ بزنی طوفان درست کنی و کوه ها را فرو بریزی یا کوهی رو پدید بیاری و قدرت های دیگر که به مرور زمان میفهمی ان روز ها تو چون قدرت زیادی داشته مخالفتت رو با ما بیش تر کردی و تمام نقشه های ما رو خراب میکردی ان موقع بود که سه حاکم دنیای ما رای دادند تو را به دنیای انسان ها تبعید کنند و تو الان حدید شش قرن هست در ان دنیایی ولی هر بار که میمردی چون ادم واقعی نبودی در جایی دیگر و با چهره اب متفاوت متولد میشدی این روز ها از قبیله گراند به ما حمله های زیادی شده و فقر و بدبختی های زیادی در انتظار ماست و به همین دلیل حکام دوباره تصمیم گرفتند تو را به شهر برگردانند

 

این داستان ادامه دارد

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 30 آذر 1393برچسب:, | 12:45 | نویسنده : محمد | [ ]