کلبه وحشت قسمت 8

چشمامو که باز کردم خودمو زیر سقف سنگی تقریبا کهنه ای دیدم که با تار عنکبوت تزیین شده بود چند لحظه طول کشید تا بفهمم چه اتفاقی افتاده به سختی

نشستم سر گیجه داشتم تحساس کردم دود غلیظی به طرفم میاد چشمامو مالیدم تا واضح ببینم مردی با موه هایی به رنگ شب که تا کمرش بودند با

چشمانی سیاه به سمتم میامد شنل و لباس هایش همه سیاه بودند و شنلش به روی زمین کشیده میشد من با تعجب به او نگاه میکردم در مقابلم ایستاد یک

لیوان نوشیدنی ازنوشیدنی سبز رنگ به من داد من هم ان را بی هیچ سوالی نوشیدم خودم هم نمیدانم چرا این کار را کردم چند ثانیه بعد احساس کردم

نیروهایم زیاد شده مرد سیاه پوش گفت من نایت هستم استاد تو بلند شو و بدون که باید هر کاری به تو میگم فوری انجام بدی و هیچ حرفی نزنی الان بلند شو

گفتم چرا باید حرفهاتو گوش کنم نیشخندی زد و با با حرکت دستش من رو بلند کرد و و نزدیک اورد ناخنش رو روی روی دیوار کشید و دیوار ترک خورد و گفت چون

اگر انجام ندی تو هم مثل این دیوار میشی و منو از بالا ول کرد روی میز افتادم کمرم درد گرفت گفت بلند شو من هم گوش کردم بلند شدم گفت منو بزن زود

باش منو بزن گفتم نمیتونم نعره بلندی کشید و گفت بزن با خودم گفتم حالا که خودش خواست منم این کارو انجام میدم دستم رو غیر خود اگاه بالا بردم

شمشیری طلایی در دستم ظاهر شد به طرف استادم دویدم و شمشیر رو بالا بردم تا به او ضربه بزنم

 

 

این داستان ادامه دارد ...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 2 دی 1393برچسب:, | 14:1 | نویسنده : محمد | [ ]